مشکی درآورید ...
فـصـل عـزا و اشـک دمـادم تـمـام شـد بازاین چه شورش استُ چه ماتم تمام شد
پــیـراهن سـیـاه دلـــم گــریـه می کـند من زنـده ام بـه گـریه بـر او ،غـم تـمـام شد
دراین دوماه چشم من ازباده خیس بود فصل عزای عالمُ آدم تمام شد
امــسال هــــم بـهـار دل مـا دومــاه بـود دیگر بـهار بیرقُ پرچم تمام شد
دیشب دلم گرفت،غـرورم شکسته شد پرچم که رفت بارش نم نم تمام شد
یـادش بـخــیـر روز دهــم نـالـه ها زدیـم دیشب به بعد خاطره هایم تمام شد
یـادم نـمی رود دل خــون سه سالـه را سیلی که خورد گفت:سه سالم تمام شد
وقـتی کتیبه های دلم جمع می شوند یعنی زمان عـفـو گـنـاهم تمام شد
درپـستـوی دلـم هـمه راجمـع می کنم مشکی در آورید صفر هم تمام شد
"مهدی نظری"
شعر هایی که میزارید خیلی خوشگلن
موفق باشید :)