عـ ـ ـ طـ ـ ـ ش

بـر مـشـامـم نـرسـد بـوی حــــــــرم مــیـمــیـرم ...

عـ ـ ـ طـ ـ ـ ش

بـر مـشـامـم نـرسـد بـوی حــــــــرم مــیـمــیـرم ...

درباره بلاگ
عـ ـ ـ طـ ـ ـ ش
پیوندها

عده ای از حضرت رضا علیه السلام خواهش کردند که در حضور مأمون در مناظره‌ای 

در مورد امامت شرکت کند. امام پذیرفت، مجلسی تشکیل شد و 

"یحیی بن ضحاک سمرقندی" برای بحث با او دعوت شد. 

امام فرمود:« بپرس! » 

او گفت: « شما بپرسید ای پسر رسول خدا تا ما به سؤال شما افتخار کنیم.»

امام فرمود:«ای یحیی، نظر تو درباره کسی که ادعا می‌کند راستگوست ولی به راستگویان، 

نسبت دروغ‌گویی می‌دهد، چیست؟آیا چنین کسی راستگو و پیرو دین حق است یا دروغگو؟» 

یحیی مدتی به فکر فرو رفت و چیزی نگفت . مأمون گفت: « چرا جواب نمی‌دهی؟ » 

یحیی گفت: « سؤالی از من کرد که نمی‌توانم پاسخ دهم.» 

مأمون از حضرت رضا علیه السلام پرسید:« منظورتان از این سؤال چه بود؟» 

امام فرمود:« من از یحیی با کنایه پرسیدم اگر ابوبکر راستگو بوده، پس راویان صادق و راستگو 

که گفته اند ابوبکر بر فراز منبر رسول خدا اعلام کرد: 

« شما مرا امیر خود قرار دادید ولی من بهتر از شما نیستم.»

باید این سخن هم راست باشد و اگر این سخن ابوبکر راست است می گوییم

امیر باید از رعیّت بهتر باشد، پس ابوبکر امام نیست. 

همچنین از قول ابوبکر نقل کرده اند که گفته است: 

« من شیطانی دارم که مرا وسوسه می کند و من گرفتار او هستم.»

اگر ابوبکر راستگوست و این سخن هم راست است، پس نمی تواند امام باشد 

چون شیطان نمی تواند در امام تصرّف کند و نیز از عمر نقل کرده اند که گفته است: 

« امامت ابوبکر یک کار ناگهانی و بدون مقدمه بود که خداوند ما را از شر آن حفظ کرد؛

پس هر کس این کار را تکرار کند، او را بکشید. » 

اگر عمر راستگو بود پس امامت ابوبکر به نظر عمر هم صحیح نبوده و اگر دروغ گفته

که خودش برای زعامت و رهبری مسلمین لیاقت ندارد. » 

سخن حضرت که به اینجا رسید مأمون آنچنان عصبانی و ناراحت شد، بی مقدمه 

فریادی کشید که همه آن عده متفرق شدند. 

سپس گفت: « مگر من نگفتم حضرت رضا راشروع کننده بحث قرارندهید و برعلیه اوجمع نشوید؟!

اینها علمشان از علم رسول الله است !»


بحارالانوار/ج 10/ص 348

.

.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد ...

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۲۷
عـــطـش ...

نظرات  (۲۲)

با سلام...

آبدیده یا آبداده چه تفاوتی با هم دارند؟

http://farsiyad.blog.ir/post/6

پاسخ:
سلام ...
سلام

بهار نارنج....

http://zareh.blog.ir/post/376

پاسخ:
سلام ...
با عرض سلام 
بالاخره بعد از مدت ها تونستم به روز کردن خود را به شما اطلاع بدم.خوش حال میشم سر بزنید.
یا علی
پاسخ:
سلام
ممنون , چشم ...
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد
و اخر تابع له علی ذلک
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
 خدایا گرچه تن پر ز گناهم

وگرچه روی من بس شرمگین است

ولی دانی خدایا ،این دل من

که از شرم رخت سایه نشین است

چگونه تاب دیدارت توانم

که رویم از گناهم چرک وچین است . . .
سلام.
با "فراق کربلا سوزانده جانم را"  به روزیم...
چند خط دلنوشته و یه شعر کوتاهه

منتظر حضور شما و نظرات زیباتون در مورد این مطلب هستم...

التماس دعای فراوان

یا علی مدد
پاسخ:
سلام
محتاجیم ....

یاعلی
۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۴۸ سیدعلی حسینی
.. و خُزّانَ العلم و مُنتهی الحِلم و اصولَ الکَرَم...

یاعلی
پاسخ:
یاعلی ...

اللهم العن...

 

عیدتون مبارک

التماس دعا

پاسخ:
سلام
ممنون , به همچنین ...
جانم فدای امام رضا..
۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۵۰ سفیـــر نـــور
یا امام رضا(ع)
آرام از کنارت می گذرد...
بی صدا ...بدون جلب توجه...
سیاهی رنگ اوست و بو نداشتن ویژگی او...
صورتش نمیبینی،اما در مقابل اویی....
اوست که با سکوت، با تو حرف میزند و به تو می آموزد...
اگر اهلش باشی....
در اوج کرامت هست و تندیس متانت..
نزدیک،اما دور از دسترس...
بی عشوه ولی دلربا...
اوست معلم وقار در قله ی بی نیازی...
هر خارو خسی عاشقش نمی شود....
 و زیباییش را هر دلی لمس نمیکند...
او پیش از انتخاب شدن انتخاب می کند....
 و پیش از معشوق شدن عاشق می شود...
با زیرکی گوی عقل را از کنار دیو هوس می رباید....
او همان دختر عفیف و در پس پرده ی حجاب است...
آری او دختری است شبیه خدا

۲۸ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۰۴ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
ممنون
:)
پاسخ:
خواهش میکنم ...
 
برای مادرت یک کاری بکن فردا نه
چند ثانبه دیگر هم نه
چند ساعت بعد هم نه
همین الان ، اگر زنده است… دستش را
اگر به آسمان رفته است …قبرش را
اگر پیشت نیست …یادش را
اگر قهری…چهره اش را
اگر آشتی هستی پایش را…ببوس
یاحق
ای رضای الرئوف! همراه با کبوتران حرمت

محزون و گریان دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم

تا با زمزمه ملائک همراه شویم

جالب بود...
پاسخ:
ممنون ...
۲۹ فروردين ۹۳ ، ۰۳:۱۲ علی اکبر مجنون الحسین جان
بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

ارواحناله لک الفدا

باسلام وادب محضر همه ی بزرگواران؛خواهران گرامی و برادران عزیزم

این شعر را از سوی حسینیه ی ققنوس کربلا

به مناسبت میلاد مادرجان عالمین؛فرمانروای کائنات هستی،حضرت فاطمه زهرا ارواحناله لک الفدا هدیه به شما خوبان می نمایم.

امیداست که شما با نشر این شعر استثنائی و زیبا؛باعث خیرات و برکات عالی برای خود وخانواده ی خود و همه عالم شوید.انشاالله

التماس دعای عهدوفرج مولایمان اباصالح المهدی جان

را از هم بخواهیم و فراموش نکنیم


خواب بودم، خواب دیدم مرده ام
بی نهایت خسته و افسرده ام

تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

روی من خروارها از خاک بود
وای، قبر من چه وحشتناک بود!

بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود

هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت

خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد

نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی

ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب

آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟

گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود
لرزه بر اندام من افتاده بود!

هر چه کردم سعی تا گویم جواب
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب

از سکوتم آن دو گشته خشمگین
رفت بالا گرزهای آتشین

قبر من پر گشته بود از نار و دود
بار دیگر با غضب پرسش نمود:

ای گنه کار سیه دل، بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر

گوئیا لب ها به هم چسبیده بود
گوش گویا نامشان نشنیده بود

نامهای خوبشان از یاد رفت
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت

چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:

در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو

هر چه می کردم به اعمالم نگاه
کوله بارم بود مملو از گناه

کارهای زشت من بسیار بود
بر زبان آوردنش دشوار بود

چاره ای جز لب فرو بستن نبود
گرز آتش بر سرم آمد فرود

عمق جانم از حرارت آب شد
روحم از فرط الم بی تاب شد

چون ملائک نا امید از من شدند
حرف آخر را چنین با من زدند:

عمر خود را ای جوان کردی تباه
نامه اعمال تو باشد سیاه

ما که ماموران حق داوریم
پس تو را سوی جهنم می بریم

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود

نا امید از هرکجا و دل فکار
می کشیدندم به خِفّت سوی نار

ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان
دیگران چون نجم و او چون کهکشان

صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از خمر طهور

لب که نه، سرچشمه ی آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات

چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب انسان می زدود

بر سر خود شال سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

کِی به زیبائی او گل می رسید
پیش او یوسف خجالت می کشید

دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه؟!

صاحب روز قیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده

سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد

گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)
من کجا و دیدن روی حسین (ع)

گفت: آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را

اینکه این جا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است

خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد

بارها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است

سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است

اسم من راز و نیازش بوده است
تربتم مهر نمازش بوده است

پرچم من را به دوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید

بهر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من

اقتدا بر خواهرم زینب نمود
گاه میشد صورتش بهرم کبود

تا به دنیا بود از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده

قلب او از حب ما لبریز بود
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود

با ادب در مجلس ما می نشست
قلب او با روضه ی من می شکست

حرمت ما را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت

اشک او با نام من می شد روان
گریه در روضه نمی دادش امان

بارها لعن امیه کرده است
خویش را نذر رقیه کرده است

گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا (س) می برم

هرچه باشد او برایم بنده است
او بسوزد، صاحبش شرمنده است

در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود

کشته اشکم، شفیع امتم
شیعیان را مُنجِیَم از درد و غم

گرچه در ظاهر گنه کار است و بد
قلب او بوی محبت میدهد

سختی جان کندن و هول جواب
بس بود بهرش به عنوان عقاب

در قیامت عطر و بویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم

آری آری، هرکه پا بست من است
نامه ی اعمال او دست من است

ناگهان بیدار گردیدم زخواب
از خجالت گشته بودم خیس آب

دارم اربابی به این خوبی ولی
می کنم در طاعت او تنبلی؟!

من که قلبم جایگاه عشق اوست
پس چرا با معصیت گردیده دوست؟

من که گِریَم بهر او شام و پگاه
پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟

من که گوشم روضه ی او را شنید
پس چرا شد طالب ساز پلید؟

چشم و گوش و دست و پا و قلب و دل
جملگی از روی مولایم خجل

شیعه بودن کی شود با ادعا؟
ادعا بس کن اگر مردی بیا

پا بنه در وادی عشق و جنون
حبّ دنیا را ز قلبت کن برون

حبّ دنیا معصیت افزون کند
معصیت قلب ولیّ را خون کند

باش در شادی و غم عبد خدا
کن حسابت را ز بی دینان جدا

قلب مولا را مرنجان ای جوان
تا شوی محبوب رب مهربان

سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند
غافل از واقعه ی روز حسابت نکند

ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی (ع)
آن چنان باش که ارباب جوابت نکند

 

شاعر عزیزاین شعر؛برادر بزرگوارامان

سید امیرحسین حسینی است.

همگی برایش از خداوند جلیل توفیقات

عظیم مسئلت می نمائیم.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

لعن علی عدوکی یا علیارواحناله ل الفدا ....اولی ودومی و سومی و جمیع محبینشان
پاسخ:
سلام
ممنون ...
"اللهم عجل لولیک الفرج"
وبلاگت عالیه دوستم
دلم خیلی برات تنگیده :(
پاسخ:
سلام دوست جونم
چه عجب از این طرفا !!!
ممنون گلم ...
منم دلم برات تنگ شده .......
۲۹ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۴۰ ابوالحسن جعفری بلالمی
با شعری از شهیدان و حرف دلی به امام حسین منتظر شما هستم
شما دعوت شدید به خانه شهیدان کربلا . 
التماس دعا . یا علی مدد .
پاسخ:
سلام
ممنون ...

یاعلی
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد
سلام
بسیار خوب بود ، این غصه ها تو دل شیعه میماند تا روز موعود ...
پاسخ:
سلام
ممنون ...
 عشق یعنی اشک توبه در قنوت
خواندنش با نام غفار الذنوب
عشق یعنی چشمها هم در رکوع
شرمگین از نام ستار العیوب
عشق یعنی سر سجود و دل سجود
ذکر یا رب یا رب از عمق وجود . . .
سلام دوست عزیز
کم پیدایید؟
پاسخ:
سلام
شرمنده ، چند وقتیه خیلی درگیر درس شدم
دیگه نمیرسم سر بزنم ...
۳۰ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۱۲ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!

شنیده می‌شود از آسمان صدایی که...

کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...

نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که...
نوشت نام تو را، نام آشنایی که -

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد 
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده‌ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می‌داشت

چرا که روی زمین واژه‌ی وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه‌ها کشیده تو را
گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را

که گرد چادر تو آسمان طواف کند
و زیر سایه‌ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی‌ات را مرور باید کرد
مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاکم‌التکاثر بود

درون خانه‌ی تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی‌طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه‌ی مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
به نان خشک علی ساختی، به جان علی

از آسمان نگاهت ستاره می‌خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می‌خواهم-

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت، نشسته بنویسم

شکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و این بار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی‌قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه[س] در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی‌کرانه‌ی توست
"کرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست"

 حمیدرضا برقعی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی