بماند بقیه اش ...
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت
کاش از پیکر امام ...بماند بقیّهاش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت
کاش از پیکر امام ...بماند بقیّهاش
نمی خواهم قیامت غیر تو مال کسی باشم
به غیر از کربلا حیف است دنبال کسی باشم
به دنبال تو می گردم در آنجا مثل این دنیا
تویی آمال من ،من از چه آمال کسی باشم
سری دارم اگر بر تن امانت دار دلدارم
نمی خواهم خیانت کار اموال کسی باشم
سری بر نیزه می بینم تنی بر خاک روز و شب
به سینه محرم اسرار گودال کسی باشم
سر و روی امام نی سوارم بس که مجروح است
نمی خواهم دگر جویای احوال کسی باشم
نه حالی مانده در حالم نه عیدی مانده در عالم
چگونه با چنین منوال خوشحال کسی باشم
به بامی اوج می گیرم که خود از موج خون پرزد
برو ای نفس تا من هم پر و بال کسی باشم
به بال سوخته آموخته دل ،پر گرفتن را
خوش آنروزی که در آتش سبک بال کسی باشم
مدال آتش عشقت به سینه سوز می بخشد
که من رسواترین دل بر لب و خال کسی باشم
عطش را تشنه ام یاران که آتش می زند بر دل
که من شرمنده حلقوم اطفال کسی باشم
لااقل زبان را باید خرج کرد،
خرج حـســیــن ....
باید دانست حرف هایی که انسان می زند چه اثری بر خودش دارد.
هرکس از شب بگوید، شب خواهد شد.
و هرکس از حـســیــن بگوید، حـسـیـنـی ...
برای همین باید هر هفته در هیأت شور گرفت:
حـســیــن حـســیــن حـســیــن
"زندگی چیز دیگری شده است،
تابه نامت رسیده ایم حسین
عشق سوغات کربلاست اگر،
مزه اش را چشیده ایم حسین
هر دلی را به دلبری دادند،
هر سری را به سروری دادند
ماکه هر وقت گفته ایم خدا،
از خدایت شنیده ایم حسین
از خدایت شنیده ایم که گفت:
نقش ها ما کشیده ایم اما
احسن الخالقین از آن روییم،
که تورا آفریده ایم حسین ..."