شکرخدا که مادر من اهل روضه بود
با لقمه ی حلال پـدر قــد کشیده ام ...
یکــــ سال را به خاطـر یک مـاه زنده ایـم
دنیای ما بدون مـحـــرم نمی شود ...
دارد محرم و صفرت می رسد حسین
دلخوش به این دو ماهم و
دلتنگـــــ روضه ها ...
حتما حسین جنس غمش فرق می کند
وقتی دلـم برای غمش تنگ می شود
.
دست مارا به محرم برسانید فقط ...
گر بنا نیست ببخشید، نبخشید اما
دست ما را به مـحـــرم برسانید فقط ...
عشق ما یک چیز شد
این که در هیئت بهار عمرمان پاییز شد ...
خسته شکسته ام و به سختی رسیده ام
پشت درم بگو که مرا تو بیاورند