نمی توان نشست و به ندبه خواندن اکتفا کرد و انتظار فرج کشید
فرهنگ انتظار از بطن "عاشورا" بر می خیزد
نه از کنج عافیت طلبی.
"شهید آوینی"
امـامـا
از خــدا
فـقــط تـو
بـرای زمـیـن
بـاقی مـانده ای ....
..... بـرگــرد
"اللهم عجل لولیک الفرج"
سه شنبه، بغـض کبـودی است بیکس و آرام کـه می بـرد غـــم خـود را به خـلـوتی ناکـام
سه شنبه، بغـض فـروخـورده ای که در جمعه بـدل شـده ست به اشکی بهانه گیر و مدام
سه شنبه، کودکیِ جمعه های دلتنگی ست تـمـــام قـدمت یک زخـم و درد یک سـرسام
هـمـیـشه ســایـه ی یـک انـتـظار جـانـفـرسـا فـــتـاده بـر سـر ایــن روزهــای نــافـــــــرجـام
سرِسه شنبه غمی روی زانوی جمعه است وصبر جمعه ی بی خانمان شده ست تمام
کـجـاست چـاره ی ایـن هـفتـه های درمانده؟ کــــجـاست آخـر ایـن انـتـظار بـی انــجــــام؟
"سودابه مهیجی"
پـرکــن دوبـاره کـــیـل مــرا ایّـهـا الـعـزیـز دسـت من ونـگـاه شمـا ایّـها الـعزیـز
رو ازمن شکسته مگردان که سالهاست روکرده ام به سمت شما ایّها العزیـز
جان را گـرفتـه ام به سر دست و آمــدم از کــوره راه هـــای بــلا ایّـها الـعزیـز
وادی به وادی آمـــده ام ، از درت مـــران واکـن دری به روی گــدا ایّـها الـعزیـز
"یابقیة الله"
من ازاشکی که می ریزد زچشم یارمی ترسم
از آن روزی که اربابـم شود بـیمار می ترسم
همه گویند این جمعه بیا، اما درنـگی کن
از اینکه بازعاشورا شود تکرار می ترسم ...