آسمان زیر پرت بود ...
آسـمان زیـر پـرت بود زمـین افتادی
یک عبا روی سرت بود زمین افتادی
نه صدای تو به گوش کسی آن روز رسید
نه کـسی دور و بـرت بـود زمـین افـتـادی
صورتت خاکی و دستار و عبایت خاکی
مـادرت در نظـرت بـود زمـین افـتادی
«زهر ازجان توآقا جگرت رامی خواست»
آتشی بر جگرت بود زمین افتادی
ناله می کرد جوادت به سرش می زد آه
اشک در چشم ترت بود زمین افتادی
مثل یک مار گزیده به خودت پیچیدی
خوب شد که پسرت بود زمین افتادی
ولی افسوس به میدان دل خون برد حسین
نیزه از پشت زدند و به زمین خورد حسین
"مسعود اصلانی"