عـ ـ ـ طـ ـ ـ ش

بـر مـشـامـم نـرسـد بـوی حــــــــرم مــیـمــیـرم ...

عـ ـ ـ طـ ـ ـ ش

بـر مـشـامـم نـرسـد بـوی حــــــــرم مــیـمــیـرم ...

درباره بلاگ
عـ ـ ـ طـ ـ ـ ش
پیوندها
۱۷ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۴۷

مـیـهـــمـانـی شــهـدا ...

 


گوهر گمشده ی این روزهای شهرمان را که میدانی؟

اخلاص را میگویم!

اینجا پر است از کارهای مخلصانه،

اینجا همیشه کارها خستگی ندارد،

اینجا همیشه کارها روی زمین نمی ماند،

اینجا ...

اینجا میهمانی شهداست .....



سلام

الحمدلله بازهم شهدا دعوت کردند و

ان شاءالله فردا راهی هستم

حلال بـفـرمـایـیـد

یاعلی

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۱۷
عـــطـش ...

نظرات  (۲۵)

سلام و درود 
ای خداااااااااااااا
پاسخ:
سلام ...
سلام
خوش به سعادتتون
ان شاءالله به دست پر برگردید

دعا بفرمایید
یاعلی
پاسخ:
سلام
ان شاالله
یاعلی
۱۸ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۰۱ سراجا منیرا
سلام

التماس دعا....


پاسخ:
سلام
ان شاالله , چشم ...
التماس دعا
پاسخ:
ان شاالله , چشم ...
۱۸ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۳۷ فانوس جزیره ...
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده ..
گوشه ای از کربلا جا و مکانم بده ..

سلام علیکم
لطفا اگر در یادتان آمدیم .. دعایی به حال ما بکنید ...
خوش به سعادت شما .. عاقبتتون بخیر
پاسخ:
سلام
ان شاالله ...
۱۸ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۵۷ آلــــــو نــــــک . . .
خوشا ب سعادتتون

التماس دعاااااااااااااااااااااااااا
پاسخ:
محتاجیم
چشم ...
۱۸ اسفند ۹۲ ، ۱۲:۳۳ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
خوش بسعادتتون...

خیلی از دوستان وبلاگی راهی شدن....حتما دعامون کنید
پاسخ:
ان شا الله ...
خدای عاشقی دارم که میخواند مرا با اینکه میداند گنهکارم....
دلم گرم است و میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم...
برایت خدا را آرزو دارم
پاسخ:
ممنون ...
۱۸ اسفند ۹۲ ، ۱۵:۲۸ تک تیرانداز
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده ....
عالی بود.

پاسخ:
ممنون ...
۱۸ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۱۲ علی اکبر مجنون الحسین جان
بسم رب الحی ارواحناله لک الفدا

هدیه ی ققنوس کربلا به شما بزرگوار گرامی

ان شاالله در زندگی مان چراغ راهی باشد تا از مولایمان اباصالح المهدی ارواحناله لک الفدا جا نمانیم....
امام و مولایم محمد ابن علی باقر العلوم ارواحناله لک الفدا فرمودند:
اگر در قبال تو ستم کردند! تو ستم نکن!
___________________________________

نماز بدون وضوی شیخ هادی

یکی از استادان دانشگاه امام صادق(ع) در یادداشتی، ماجرای تکان‌دهنده و عبرت‌آموزی را به تحریر درآورد، که تقدیم می‌شود:
حدود 20 سال پیش منزل ما خیابان 17 شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشن‌های مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم. پیش‌نماز مسجد، حاج آقایی بود به‌نام شیخ هادی که امور مسجد از قبیل نماز جماعت، مراسم شب‌های قدر، نماز عید و جشن نیمه شعبان را برگزار می‌کرد. اگر کسی می‌خواست دخترش را شوهر بدهد و یا برای پسرش زن بگیرد با شیخ هادی مشورت می‌کرد و در آخر هم شیخ خطبه عقد را جاری می‌کرد. اگر کسی در محله فوت می‌کرد شیخ هادی برای او نماز میت می‌خواند و کارهای بسیار دیگر ... .
یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم. منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حین، درِ یکی از دستشویی‌ها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد. با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد! من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می‌گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند! من که کاملاً گیج شده بودم سریعاً به حاج علی که سال‌های زیادی با هم همسایه بودیم، گفتم: حاجی! شیخ هادی وضو ندارد، خودم دیدم از دستشویی آمد بیرون ولی وضو نگرفت. حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب فردا می‌خوانم.
این ماجرا بین متدینین پیچید، من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مأمومین کم‌کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جایی‌که بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند. زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت، بچه‌های شیخ هم برای این آبروریزی، پدر را ترک کردند. دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود؛ آیا اصلاً مسلمان است؟! آیا جاسوس است؟! و آیا ... .
شیخ بعد از مدتی محله ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود. ما هم به‌همراه دوستان و متدینین خوشحال از این پیروزی، در پوست خود نمی‌گنجیدیم. بعد از مدتی از حوزه علمیه یک طلبه جوان [به مسجد] فرستادند و اوضاع به حالت عادی برگشت.
بعد از دو سال از این ماجرا، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم. در مکه به‌خاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم. بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد. روز بعد وقتی می‌خواستم برای نماز به مسجد بروم، تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم. پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم. در حال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم. چشمانم سیاهی می‌رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند. نکند آن بیچاره هم می‌خواسته جای آمپول را آب بکشد؟!! نکند ؟!! نکند؟!! دیگر نفهمیدم چه شد. به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر می‌کردم که چگونه منِ نادان و دوستان و متدینین نادان‌تر از خودم، ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم؛ خانواده‌اش را نابود کردیم؛ و ... .
از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم. پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی می‌گردم او گفت: شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم× داشت و گاه گاهی به دیدنش می‌رفت، اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود. پس از خداحافظی یک‌راست به بازار شاه عبدالعظیم× رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم. بعد چند دقیقه جستجو پیرمردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می‌خواند. سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد. گفتم: ببخشید من دنبال شیخ هادی می‌گردم؛ ظاهراً از دوستان شماست، شما او را می‌شناسید؟ پیرمرد سری تکان داد و گفت: دو سال پیش شیخ هادی در حالی‌که بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود، پیش من آمد، من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم. بسیار تعجب کردم و علتش را پرسیدم، او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده‌ام؛ خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند، خانواده‌ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند و دیگر نمی‌توانم در این شهر بمانم، فقط شما شاهد باش که با من چه کردند. بعد از این جملات گفت: قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین× مجاور گردد تا بقیه عمرش را سپری کند. من هم هرکاری کردم که مانعش شوم نشد. او گفت دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم. او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم.
ناگهان بغضم سرباز کرد و اشک‌هایم جاری شد، که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم. ‌ای کاش آن موقع کور می‌شدم و این جنایت را نمی‌کردم. ‌ای کاش حاج علی آن موقع به‌جای گوش دادن به حرفم توی گوشم می‌زد. ‌ای کاش‌ای کاش... . و این ‌ای کاش‌ها که بیچاره‌ام می‌کرد. الان حدود 20 سال است که از این ماجرا می‌گذرد و هر کس به نجف مشرف می‌شود من سراغ شیخ هادی را از او می‌گیرم ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست.

__________________________________________

مواظب باشیم آبروی مردم در جوب پیدا نشده است!!!
 ومولایم جعفر بن محمد صادق آل رسول ارواحناله لک الفدا فرمودند:
مردم آبروی خود را به سختی به دست آورده اند ! نکند تو کاری نمایی تا آبروی آنها را مورد هجوم قرار دهی!!!

التماس دعای عهد وفرج مولایمان ان شاالله
پاسخ:

سلام

ممنون ...

۱۹ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۱۰ منتظرظهورمنجی
سلام.
التماس دعا.
هرچندهمپوگل همه بربادرفته اند
هرگزگمان مبرکه از یادرفته اند
پاسخ:

سلام

ان شاالله ...

سلام 

خسته نباشید
با "فایل صوتی قرائت دلنشین قرآن توسط علامه طباطبایی" بروزم.
تشریف بیارید

پاسخ:

سلام

ممنون

چشم ...

بغض سنگین مرا دیـــــوار می فهمد فقط

جنگجویی خسته از پیــکار می فهمد فقط
پاسخ:
ممنون ...
۱۹ اسفند ۹۲ ، ۰۶:۴۲ فریاد بی صدا
تا هر شهیدی بر خاک افتاد
 فرشتگان الهی گرداگردش را گرفتند
و او را به عرش بردند
.
حالا
آن خاک را مطاف عشق الهی نامیده اند
پاسخ:
ممنون ...
سلام
خوش به سعادتتون
ان شاءالله مارو هم بطلبن
پاسخ:

سلام

ان شاءالله ...

۱۹ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۰۱ بیقرار شهادت
سلام
بسیار زیبا
ممنون
پاسخ:

سلام

ممنون ...

۱۹ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۳۹ کــربــ بلایی محـــــبــــــــ
سلامــ خدا قوتـــ
توی این شهر شلوغ زیر نگاه شهدا چقدر مثل اونا عمل می کنیم
توی این شهر شلوغ روی خون شهدا راه میریم اما چقدر مثل اونا راه میریم
توی این شهر شلوغ روزها میرن و میان اما چقدر از روزهای ما مثل اوناس
توی این شهر شلوغ عکس شهدا رو در و دیوار می درخشه اما چقدر هم مسیر آنهاییم...
نمی دونم ولی توی این شهر شلوغ از بزرگ تا کوچیک همه مدیون اینا هستن ولی چرا با دیدن عکس شهیدا هنوز داریم عکس شهدا عمل می کنیم؟؟
+
اگهـ روزیم نشد اربعین کربــ بلا
اگهــ روزیم نشد مشهدالرضا
حالا اگهــ خدا بخواد فردا دارم میرمــ کربـــ بلای ایران
"بهــ روزمــ "
++
اگر قابل باشم دعاگویتان هستم
+++
دعاکنید دست خالی برنگردمــ
++++
یازهراکربــ بلا ان شاء الله
پاسخ:

سلام

ان شاءالله دست پر برگردید

 

التماس دعا

یاعلی

درود...
پاسخ:
سلام ...
التماس دعــــــــــــــــــآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
پاسخ:

محتاجیم ...

ان شاءالله ؛ چشم

انشاالله به سلامتی...
التماس دعا
یاعلی
پاسخ:

ممنون ...

ان شاءالله

یاعلی

سلام
التماس دعا
پاسخ:

سلام

ان شاءالله ...

سلام
خوش به سعادتتون
منم انشاءالله راهیم
پاسخ:

سلام

پس التماس دعا ...

۲۰ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۵۶ خادم الحسین
سلام.
خوش به حالتون
پاسخ:

سلام

ایشالا روزیِ شما ....

۲۰ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۵۷ خادم الحسین
سلام.
با مطلب تبریک یا تسلیت به روزیم.
منتظر نظرات وحرف دل شما
سوالی طرح شده که انتظار می رود با دل جواب دهید...
منتظریم...
التماس دعا
یا علی مدد
پاسخ:

سلام

محتاجیم

یاعلی



سلام ، مایل به تبادل لینکید بسم الله
شما لینک شدید.
یا حق
پاسخ:

سلام

چشم ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی