عـ ـ ـ طـ ـ ـ ش

بـر مـشـامـم نـرسـد بـوی حــــــــرم مــیـمــیـرم ...

عـ ـ ـ طـ ـ ـ ش

بـر مـشـامـم نـرسـد بـوی حــــــــرم مــیـمــیـرم ...

درباره بلاگ
عـ ـ ـ طـ ـ ـ ش
پیوندها

۲۵ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۶:۵۷

ممنونم ای حسین ...

                              از روی نیـزه سایه ات افـتاد بر سرم

                                  ممنونم ای حسین که درفکر خواهری ...

                        

عـــطـش ...
۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۰:۳۲

زینب گنجینه دار عالم رنج ...

گِل وجود آدمی خاک فقر است که با اشک آمیخته اند

و در کوره ی رنج پخته اند.

زینب کبری گنجینه دار عالم رنج است.

او را این چنین بشناس!

او محمل گران بارترین رنج هایی است که در این مبارکه نهفته:

"لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فی کَبَد"

او وارث بیت الاحزان قبله ی رنج آدمی است.


"برگرفته از کتاب فتح خون"

عـــطـش ...

امام ایستاد و خطبه ای کربلایی خواند:

« زنهار! آیا نمی بینید حق را که بدان عمل نمی شود و باطل را که از آن نهی نمی گردد

تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود؟ پس اگر این چنین است،من در مرگ جز سعادت نمی بینم 

و در زندگی با ظالمان جز ملامت.

مردم بندگان حلقه به گوش دنیا هستند و دین جز بر زبانشان نیست؛

آن را تا آن جا پاس می دارند که معایش ایشان از قِبَلِ آن می رسد،

اگر نه چون به بلا امتحان شوند، چه کم هستند دین داران.»

 آه از رنجی که در این گفته نهفته است!

و اما سرّالاسرار این خطبه در این عبارت است که:

"لِیَرغَبَ المُؤمِنُ فی لِقاءِ رَبِّه_ تا مؤمن به لقای خدامشتاق شود."

یعنی دهر بر مراد سفلگان می چرخد تا تو در کشاکش بلا امتحان شوی

واین ابتلائات نیز پیوسته می رسد تا رغبت تو در لقای خدا افزون شود...

پس ای دل، شتاب کن تا خود را به کربلا برسانیم!

می گویی: مگر سر امام عشق را بر نیزه ندیده ای و مگر بوی خون را نمی شنوی؟

کار از کار گذشته است. قرن هاست که کار از کار گذشته است...

اما ای دل، نیک بنگر که زبان رمز، چه رازی را باتو باز می گوید:

کُلّ اَرضٍ کربلا و کُلّ یومٍ عاشورا

یعنی اگر چه قبله در کعبه است، اما  فَاَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ .

یعنی هرجا که پیکر صدپاره ی تو بر زمین افتد، آنجا کربلاست؛

نه به اعتبار لفظ و استعاره، که در حقیقت.

و هرگاه که علم قیام تو بلند شود عاشوراست؛ باز هم نه به اعتبار لفظ و استعاره.

و اگر آن قافله را قافله ی عشق خواندیم در سفر تاریخ، یعنی همین.


"برگرفته از کتاب فتح خون"

عـــطـش ...
۰۹ آذر ۹۲ ، ۲۳:۰۹

در خویش بنگر ...

صحرای بلا به وسعت تاریخ است

وکار به یک"یالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم" ختم نمی شود.

اگر مرد میدان صداقتی، نیک در خویش بنگر 

که تورا نیز با مرگ اُنسی این گونه هست یا خیر!!!

اگر هست که هیچ، تو نیز از قبله داران دایره ی طوافی 

و اگر نه ...

دیگر به جای آنکه با زبان "زیارت عاشورا" بخوانی،

در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین(علیه السلام) با دل به زیارت عاشورا برو.

«ضحاک بن عبدالله مشرقی» را که می شناسی!

عصر عاشورا از جبهه حق گریخت،

بعد از آنکه صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود.

خوف فرزند شک است و شک زاییده ی شرک و این هرسه،

"خوف و شک و شرک" راهزنان طریق حق اند ...

که اگر با مرگ اُنس نگیری، خوف راه تورا خواهد زد

و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.


"بر گرفته از کتاب فتح خون"

عـــطـش ...

                               چقدر شوق بقیع شماست در دل من

                                  کبوترانه بگویم ولی مرا پر نیست...


             

عـــطـش ...

  "یابقیة الله"

  من ازاشکی که می ریزد زچشم یارمی ترسم

  از آن روزی که اربابـم شود بـیمار می ترسم

  همه گویند این جمعه بیا، اما درنـگی کن

  از اینکه بازعاشورا شود تکرار می ترسم ...


عـــطـش ...
۰۷ آذر ۹۲ ، ۲۰:۲۰

هوای شب جمعه زد به سرم ...



         دریافت


عـــطـش ...
۰۷ آذر ۹۲ ، ۲۰:۰۹

عطر سیب حرم

باد می وزد ...

باید سحرگاهان پنجره را باز بگذارم،

شاید بوی عطر سیب حرمت را برایم آوردند ...

عـــطـش ...

الماس اگرچه از همه ی جوهرها شفاف تر است،سخت تر نیز هست.

ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممکن است...

و ای دل!

تو را نیز از این سنت لایتغیر خلقت گریزی نیست.

نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده اند ولاغیر...

صحرای بلا به وسعت همه ی تاریخ است.


"برگرفته از کتاب فتح خون"

عـــطـش ...
۰۴ آذر ۹۲ ، ۲۰:۳۴

عشق ما ...

عشق ما یک چیز شد

این که در هیئت بهار عمرمان پاییز شد ...


عـــطـش ...